هانیهانی، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره
هامینهامین، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

هانی و هامین گل پسرای مامان و بابا

همینجوری ...

سلام عسلکم خوبی . یه مدته یعنی بعد از امتحاناتم نمی دونم چرا ولی کاملا بی حوصله ام و بی انگیزه فقط دارم روزها رو می گذرونم با اینکه تعطیلات پیش اومد ولی هیچ جا نرفتیم  همش خونه بودیم اینم بگم سرمای بدی خوردم هنوزم خوب نشدم .شنبه رو مرخصی گرفتم با هم خونه بودیم . شبش با بابا صحبت می کردیم اینکه شنبه برم سرکار یا نه ؟ تو هم که مشغول بازی بودی ولی انگار حواست به ما بود .باباحسین گفت : خانم می خای بری یا نه خونه هستی ؟منم گفتم معلوم نیست شاید نرفتم که هانی یهو با خنده گفت اره منم پیش مامانی می مونم بعد شروع کرد به خنده و رقص .الهی قربونت برم که کلی ذوق کردی از اینکه خونه هستم ولی ای بلا حواست به حرف ما بود و سریع فهمیدی راجع به چی...
24 بهمن 1391

خیییییییییییییییییییلی خوشحالم

همه عمرم سلام خوبی سر صبحی اینقدر خوشحالم که نگو سر از پا نمی شناسم خلاصه بعد از هشت سال کار و صبحها بیدار شدن و تو برف و بارون اومدنام جواب داد خلاصه  پیمانی شدم . خیلی خوشحالم اومدم بنویسم این خبر خوش تو وبلاگت عسلکم. ژست هانی توی این عکس به خاطر این بود که من یه پالتو دوختم همکارم می خواست ببینه که چطوره بهم گفته بود که ازش عکس بندازم که ببینه تا اونم بره همونجا بدوزه هر حالی من وایسادم هانی هم ژست خاص خودشو می گرفت باباش هم ازش عکس می نداخت. خیلی خندیدیم .می گفت مامانی بیا پیش گل بمون بیا این خوبه . اول بهمن تولد عمو بهمن هانی بود جاتون خالی شام کباب تابه ای داشتیم البته اونروز امتحان داشتم من نب...
12 بهمن 1391

تولد دوباره

سلام جیگرم الهی بمیرم برات که اینقدر مریض می شی این مریضی لعنتی دیگه آبت کرد لاغر بودی که بدتر شی . جدای از اون اینقدر بالا و پایین می پری و اینقدر ورجه وجه می کنی که نگو وقتی مریض می شی ما هم مریضی روحی می گیریم . هنوز یک هفته از  تموم شدن انتی بیوتیکت نگذشته که دوباره مریض شدی اونم چه جور این قدر تبت شدید بود که با شورت و تاب می گشتی بی حال و بی رمق هانی که عاشق سی دی هاش بود حال نداشت برداره فقط می گفت مامان جون بزار بالا خوب شدم بعد نیگاه می کنم. الهی قربونت برم من خیلی حالت بد بود طوریکه شبش اصلا نخوابیدم  خیلی تب داشتی و هذیان می گفتی . مامانی سی دی آبی عمو پورنگ بزار بالا آتیش نگیره باشه خاب . بیشتر می ترسیدم صداش م...
9 بهمن 1391

برگشت مریضی و ...

سلام عسلکم .الهی قربونت برم که دوباره مریض شدی . این مدت که نبودم  چند تا دلیل داشتم  یکی اینکه واقعا درگیر این امتحاناتم  اینقدر که می خونم بازم انگار نه انگار  تو مغزم نمی ره که نمی ره . تا الان دو تاشون دادم اولی بدک نبود ولی دومی رو خوب دادم  دلیل دیگرش اینکه من تقربیا از درس خوندن خسته شدم میومدم نت ولی اینترنت قطع شده بود یه چند روزی اینترنت نداشتیم . تقریبا  دو هفته پیش بود که هانی من عالی عالی بود  طبق روال شام خورد و بعد میوه و بعد شیر و شب بخیر گفت و رفت خوابید ولی ساعت 2 نیمه شب با گریه بیدار شد اول فکر کردم  که خواب بد دیده هی نازش کردم و رو پام گذاشتم خوابید شاید نیم ساعتی  ط...
3 بهمن 1391
1